بچه قصص نياك های اشک آور با هم

بچه ها واقعاً می خواستند موهای باکره بلوز کوچک را با هم بشکنند ، بنابراین به دکتر مراجعه کردند که می دانستند قصص نياك تا تأیید کند که هیچ کس در سوراخ نیست. دختر مجبور شد لباسش را بپوشاند و پایش بلافاصله تصمیم گرفت که همه چیز بین این دو مرد خوب است و به زودی او عیاشی را آغاز کرد. یکی در چهره باعث شد که زبان به او بدهد ، و دوم روی کلاه او افتاد و به آرامی او را با زبان برهنه خود تمیز کرد. سپس او را روی پشت خود قرار داده و مهبل وی اولین ضایعه واژن در زندگی خود را دریافت کرد ، پس از آن اعضای بدن یکی پس از دیگری مانند ساعت کاری شروع به سر خوردن به واژن کردند. مردان غالباً مکانهای خود را تغییر می دادند و دختر را مجبور می کردند بارها و بارها از آن عبور کند و سپس با هم یک شاعر را بر چهره او گذاشتند.